تا به حال این فكر به سرت زده كه آنقدرها هم كه باید خوب نیستی؟ كه به اندازه كافی لاغر نیستی؟ كه مادر بدی هستی؟ آیا این فكر به سرت زده كه لیاقتت همین است كه با تو بدرفتاری شود؟ كه هیچ ارزشی نداری و هرگز به جایی نخواهی رسید؟ تمامی اینها دروغ است. دروغهایی كه توسط جامعه، رسانهها، خانوادههایمان، یا صادقانه بگویم، توسط خود شیطان ساخته شده و تداوم یافتهاند. این دروغها برای اعتمادبهنفس و تواناییهای ما خطرناك و ویرانگر هستند. بزرگترین گناه این دروغها این است كه اصلا آنها را نمیشنویم. ما به ندرت دروغهایی را كه درباره خودمان ساختهایم میشنویم چون سالهاست كه آنها با صدای بلند در گوشهایمان نجوا میشوند و از این رو شنیدنشان تبدیل به امری عادی شده است. حرفهای نفرتانگیزی كه هر روز بر سرمان آوار میشوند اما متوجهشان نمیشویم. تشخیص دروغهایی كه در مورد خودمان باور كردهایم كلید تبدیل شدن به نسخه بهتری از خودمان است. اگر همزمان با علم به این كه بر ناملایمات زندگیمان تسلط داریم بتوانیم مركز اصلی آنها را نیز پیدا كنیم آنوقت است كه میتوانیم به درستی مسیرمان را تغییر دهیم.
برنامهٔ بدون شرمساری برای رسیدن به اهداف “من عاشق کسی هستم که بهخاطر خواستههایش شرمنده نیست و اجازه نمیدهد دیگران ناامید و منصرفش کنند.” منظورم این نیست که این افراد هرگز نترسیدهاند، منظورم این نیست که هرگز در دام نظرات دیگران گرفتار نشدهاند؛ نه، آنها هم انسان هستند و مثل همۀ ما گاه دچار نبودِ اعتمادبهنفس شدهاند، اما وقتی نوبت عمل فرارسیده است، شک به دلشان راه نداده و دودل نشدهاند، فقط سرشان را پایین انداخته و بدون توجه به دیگران به کارشان ادامه دادهاند. مبارز بیپروا از نظر من یعنی این؛ یعنی حاضرید برای رسیدن به خواستهتان هرچیزی که هست تلاش کنید، و منتظر نماندهاید تا کسی آن را دودستی تقدیمتان کند و میدانید که این خواسته متعلق شماست و به آن دست خواهید یافت. آیا شما هم یک مبارز بیپروایید؟ من هم هستم. آیا دلتان میخواهد باشید، اما از فکر و نظر دیگران میترسید؟ من هم قبلاً در چنین شرایطی بودهام. وزن و اهمیت نظرات دیگران برای بسیاری از زنان آنقدر سنگین و بالاست که تحملکردنش بسیار دشوار است. آنها میترسند از مکان امنی که برای خود ساختهاند قدم بیرون بگذارند. اما این خودِ واقعیمان نیست، نه؟ ما باید بهدنبال اهداف و رؤیاهایمان برویم، باید جسور باشیم و شجاعت بهخرج دهیم و شرایط را بپذیریم؛ چون شانس زندگی با استفاده از تمام تواناییهایمان، ارزش تمام واکنشها و برخوردهای منفیای را که در مقابل، دریافت خواهیم کرد دارد. مردم میگویند یک #دختر_خوب هیاهو بهپا نمیکند. بسیارخوب، من اهمیتی به این حرف نمیدهم. من بیشتر به تغییردادن دنیا اهمیت میدهم تا نظراتی که آدمهایش درموردم دارند.
در این کتاب خلیلزاد، دیپلمات افغان – آمریکایی، شرح زندگی خود را با تمرکز بر حوادث سیاسی افغانستان، عراق و ایالات متحده در سه بخش و بیستو شش فصل به رشته تحریر در آورده است: در بخش اول، وی به دوره اول زندگی خود میپردازد.این بخش با توصیف دوران کودکی خلیلزاد و افغانستانِ دهههای 1950 و 1960 میلادی آغاز میشود. نویسنده در این بخش چگونگی راهیابیاش به ایالات متحده و پیوستنش به دیپلماسی آمریکا را نیز شرح میدهد. چگونگی در گرفتن جنگ شدید داخلی در افغانستان با «فروپاشی رژیم کمونیست» در سال 1992 میلادی و سرانجام، روی کار آمدن طالبان پایانِ بخش اول کتاب است؛ در بخش دوم، نویسنده به جزئیات حادثه 11 سپتامبر میپردازد و مسئولیتها و مأموریتهایی را که در دولت بوش بر عهده داشته است (از جمله سفیر ایالات متحده در افغانستان و عراق و نماینده دائم سازمان ملل متحد) تشریح میکند؛ خلیلزاد در بخش پایانی کتاب وضعیت آمریکا را در جهان ترسیم میکند و جهان کنونی را جهانی خطرناکتر توصیف میکند و توصیههایی برای سیاست خارجی دولت جدید آمریکا بهیژه در خصوص رویارویی با مسائل عمده خاورمیانه از جمله ایران هستهای، سوریه، عراق و غیره ارائه میدهد. در بخشهایی از کتاب، خلیلزاد در خصوص دیدارهای خود با مقامات ایرانی و رایزنی با آنها در خصوص مأموریتهایش در تشکیل دولت در افغانستانِ پس از طالبان و نیز سرنگونی صدام و تشکیل دولت پس از او اشارات صریحی دارد. در بخشی از کتاب میخوانیم:«کاش هشدارهای ظریف را در مورد بیثباتیای که در دوران پس از جنگ، عراق را در خود غرق خواهد کرد، جدی میگرفتم». با روی کار آمدن دولت جدید در ایالات متحده و گمانهزنیهای مختلف در خصوص رویکرد آن به سیاستهای جهانی، خواندن «فرستاده» خالی از لطف نیست، خصوصا اينكه نام خليل زاد هم جزو گمانه زنى هاى پست وزارت امور خارجه ى آمريكا مطرح مى شد
گ زیگلار که غول انگیزش در امریکاست، یکی از مولفان عصر حاضر است که کتابهایش جزو پرفروشترین کتابهاست. روش زیگلار برای دستیابی به موفقیت بر ستونهای شرافت، قابلیت، ایمان، وفاداری و صداقت استوار شده است. این کتاب با این امید، اعتقاد و اطمینان نوشته شده که اگر روزانه دقایقی را با افکار مثبت بگذرانیم، سر حالی لازم را برای کسب موفقیت به دست خواهیم آورد.
تبریز مه آلود، رمان عاشقانه آذربایجانی است که توسط سعید اردوبادی نوشته شده است. داستان اصلی این رمان در تبریز، در شمال غرب ایران، و در طی انقلاب مشروطه در اوایل قرن بیستم اتفاق می افتد. عمده تمرکز کتاب شامل وقایع انقلاب مشروطه است و نه داستان اصلی. این رمان در اصل به آذربایجانی نوشته شده است و سپس دو بار به فارسی ترجمه شده یک بار توسط سعید منیری و پس از آن توسط رحیم ریسی نیا. در ترجمه ریسی نیا مترجم روایت داستان را با منابع معتبر تاریخی مقایسه کرده برخی از مطالب کتاب را مورد انتقاد قرار داده. به جز اغراق افراطی تاثیر انقلاب سرخ کمونیستی روسیه بقیه کتاب بیشتر با شواهد تاریخی برابری میکند.
اردوبادی همچنین تلاش و نقش معلم آمریکایی مدرسه مموریال تبریز، هوارد باسکرویل، در جنبش های آزادی بخش مردم آذربایجان ایران نادیده گرفته است. تبریز مه آلود اثر محمد سعید اردوبادی رمانی تاریخی است . این کتا ب با ترجمه زیبای سعید منیری از ترکی به فارسی برگردانده شده است . این اثر بیش از انکه جنبه رمانتیک داشته باشد دارای جنبه تاریخی است
سرعت زندگی مدرن در حال شتابگرفتن است. برای اینکه عقب نیفتیم، باید حرکت کنیم و سازگار بشویم و برای سعادت و موفقیت بیشتر مدام تلاش کنیم. درواقع این چیزی است که به ما گفتهاند. اما خواستههای زندگی پرشتاب بهایی دارد: استرس، خستگی و افسردگی همیشگی در بالاترین حد خود، و تعاملات اجتماعی که روزبهروز خودخواهانهتر و فرصتطلبانهتر میشود.
چگونه می توانیم در برابر وسواس امروز با درونگرایی و بهبود خود مقاومت کنیم؟ در این کتاب شوخطبع و پرفروش، فیلسوف و روانشناس دانمارکی، سوند برینکمن بیان میکند که نباید از ردکردن مطالب تکراری خودیاریها بترسیم و باید «محکم بایستیم». راز داشتن زندگی شادتر در یافتن خود درونی ما نیست بلکه در درک شرایط و موقعیتمان برای همزیستی مسالمتآمیز با دیگران نهفته است. با ترغیب و تشویق ما به محکم ایستادن و استواری در زندگی، این راهنمای پرتکاپوی ضد خودیاری، گزینههای قانعکنندهی دیگری به جای مدیریت زندگی، تفکر مثبت و نیاز همیشگی به «بلهگفتن» ارائه میدهد.
به جای اینکه شما را ترغیب کند «مثبت بیاندیشید»، «به احساساتتان گوش کنید»، «به ندای درونتان اعتماد کنید» و خودداریهای دیگر صنعت خودیاری، برینکمن ضد این نکات را در هفت قدم توصیه میکند، از جمله «تمرکزکردن بر نقاط منفی زندگی»، «سرکوبکردن احساسات»، «برگشتن به گذشته». باید بگویم مطالب این کتاب به دردم خوردند. – تایمز
محکم بایست، سمتِ روحبخشی در مقابل فشار شدید دنیای مدرن برای انجام کار بیشتر، بیشتر بودن، شادترشدن و کارآمدتربودن و «یافتن» خود است. سوند برینکمن در دفاع از رواقیگری و رد تعقیب افسارگسیخته و طاقتفرسای خودیاری، کتابی نوشته است که واقعاً کمک میکند.
فهرست مطالب:
بخش 1: سوداي بدون التهاب
بخش 2: جنگ ناشكيب
بخش 3: اگر بهتر نشوم، بيرونم ميكنيد؟
بخش 4: پيشگيري همان درمان است
بخش 5: نسخه تحريفشده وجود ما
بخش 6: ثمره تلاشهاي درازمدت (گنج رنج طولاني)
مبارزه آتوسا
آدمها فقط یک نیمه از عمرشان را زندگی میکنند، من مال نیمهی اول بودم و او نیمهی دوم. آنکه نیمه اول عمرش را زندگی کرده است، برادری است که تلاش میکند تا پا جای پای پدر بگذارد؛ پدری مستبد و تمامیتخواه. و آنکه نیمهی دوم را زیسته است، برادری است شاعر و روشنفکر، جوانی که نماد نسل روشنفکران معاصر ایران است. برادر روشنفکر در برابر ابتذال خانه و جامعه عصیان میکند، دل به عشق میسپارد و تلاش میکند اگر نه در جامعه لااقل در گوشه انزوایش دنیایی عاری از پستی و بدخواهی بسازد. برادر دیگر پیش میرود و به پدری دیگر بدل میشود. تضاد میان برادران ادامه مییابد و سرانجام یکی قربانی دیگری است. اما سرنوشت این هابیل و قابیل معاصر متأثر از هزاران رویداد تاریخی معاصر است؛ رویدادهایی که نه هابیل را چون گذشته باقی گذاردهاند و نه قابیل را. عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسنده مشهور ایرانی، ٤٦ سال دارد، جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را به ناچار ترک گفته است. معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمره پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است.
اقعا ما از فرهنگ ایرانی خیلی کم می دانیم و این باعث شرمساری ماست.به نظر من فرهنگ شگفت و قابل تحسینی است آن همه از شرق و غرب و جنوب و شمال از دیر باز به این فرهنگ حمله شده،عربها،تاتارها،مغولها،روسها،انگلیسی ها به طور غیر مستقیم و اقوام دیگر ولی همچنان عصاره آن دست نخورده و پویا باقی مانده.این مسئله همیشه باعث شگفتی و تحسین من است و برای این فرهنگ احترام خاصی قائلم کمتر فرهنگی این سرگذشت را داشته و مانده شاعران کلاسیک ایران با آن عظمت و مهمتر از همه تلاش ها و مبارزان صد ساله ی روشنفکران ایرانی برای بقا و دسیابی به آزادی برای من قائل احترام است ببیند ما آلمانی ها و اروپایی ها از فرهنگ ایران و رویدادهای همین دهه های احیر هیچ اطلاعاتی نداریم.خیلی زود فراموش میکنیم مثلا همین جنگ نه ساله ایران و عراق-تصحیحش میکنم-هشت ساله جنگ کم نیست.تمام اسلحه های صدام را آمریکایی ها و ما اروپایی ها تامین میکردیم.الان انگار نه انگار که همچین جنگی رخ داده!راستی اثری در مورد این جنگ به آلمانی وجود دارد که من بخوانم؟
«تمام تخممرغهایتان را در یک سبد نگذارید.» این را بارها شنیدهایم، اما بهنظرتان نگهداری از فقط یک سبد راحتتر از چندین سبد نیست؟ اگر بیشترِ حواسمان فقط به همان یک سبدِ مهم باشد، نتیجهی بهتری کسب نمیکنیم؟ پس چرا اغلب در زندگیمان همزمان مشغول چندین کاریم و متمرکز نمیشویم؟ چرا از موفقیتهای بزرگ میترسیم و خودمان را لایق رسیدن به نتایج فوقالعاده نمیدانیم؟ در پسِ موفقیتهای بزرگ، حقایق و ترفندهای ساده اما حیرتانگیزی پنهاناند که با دانستنشان میتوانید جزو انسانهای موفق باشید. رسیدن به اهداف بزرگ و شگفتانگیز، غیر از پشتکار و سختکوشی، به آگاهی و ترفند هم نیاز دارد.
در کتاب آن اصلِ کاری میخوانید که رسیدن به نتایج خارقالعاده دفعی و بهیکباره نیست، بلکه دومینووار از موفقیتهای کوچککوچک آغاز میشود. این کتاب کمکتان میکند دومینوی موفقیتتان را درست بچینید تا به اهداف بسیار بزرگ زندگیتان برسید. گاهی رسیدن به هدفی که آرزویش را دارید فقط با دانستن ترفندی ساده اما مهم محقق میشود!
البته جهان اطرافمان پر است از حرفهای جورواجور و مختلف، که هرکدام برای رسیدن به موفقیت راهی را نشان میدهند؛ اما کدامیک از آنها راستاند و کدامیک دروغ؟ زندگی باارزشتر از آن است که با آزمونوخطا به هدرش دهیم. کتاب آن اصلِ کاری، شش دروغ بزرگ را به شما معرفی میکند که مانعِ رسیدن به اهدافتان میشوند؛ دروغهایی که شاید در طولِ زندگیتان بارها آنها را شنیده باشید اما ندانید که همانها مانع موفقیتتان بودهاند.
با خواندن آن اصلِ کاری میتوانید برای هرجومرج و آشفتگیهای زندگی راهحل پیدا کنید، در مدتزمانی کوتاه نتایج بهتری به دست آورید، بر احساسات بد غلبه کنید، دوباره انرژیتان را به دست آورید، و با آن یکچیزی که مهمترین نقش را در کار و زندگی و خانواده و امور معنویتان ایفا میکند به اهداف بزرگ زندگیتان برسید.
مردی به نام اُوِه داستان روزگار پیرمردی است کمحرف، سختکوش و بسیار سنتی که اعتقاد دارد همهچیز باید سرجای خودش باشد و فقط احمقها به کامپیوتر اعتماد میکنند. او سالها با قوانین سفتوسختش و همسرش که عاشقانه دوستش داشته، زیسته و حالا انگار به آخر خط رسیده است. تا اینکه یک روز صبح ماشین یک زن باردار ایرانی و شوهر خنگش که قرار است همسایهی او شوند، کوبیده میشود به صندوق پستیاش و این آغاز ماجراست.
هفتهنامه معتبر اشپیگل در معرفی این کتاب نوشته است: ««کسی که از این رمان خوشش نیاید، بهتر است اصلاً هیچ کتابی نخواند.»
اکنون قریب پنجاه سال از روزگاری میگذرد که نخستین چاپ گزیده شعرهای شاعر توانا و خوب معاصر، زندهیاد «فریدون مشیری» به سال ۱۳۴۹ خورشیدی، از سوی سازمان انتشارات بامداد یکی از ناشران شناخته شدۀ قدیمی که از اواخر دهۀ چهل فعالیت خود را در زمینۀ فرهنگ و ادبیات ایران آغاز کرده بود منتشر شده است.
در دهه هفتاد با تعطیلی انتشارات بامداد آقای جواد متین چاپ گزیده اشعار زندهیاد فریدون مشیری را بر عهده انتشارات نگاه نهاد این اثر چندین بار با حجمی در حداد 240 صفحه در انتشارات نگاه به چاپ رسید.
تا اینکه پس از گذشت پنجاه سال از انتشار نخستین چاپ آن، یادگاران عزیز شاعر یعنی بهار مشیری و بابک مشیری گرامی، با افزودن شعرهای تازهتر از مجموعههای بعدی استاد مشیری این برگزیده را به روزرسانی کرده که بسیاری از سرودههای ماندگار ایشان را در بر میگیرد و کام تشنگان شعر معاصر از آن سیراب میشود.
این کتاب رنجهای شما را به ابزار، زخمهایتان را به قدرت، و مشکلاتتان را به مشکلاتی معمولیتر تبدیل می کند. این پیشرفتی واقعی است. این کتاب را به چشم راهنمایی برای رنجهایتان بنگرید؛ راهنمایی برای چگونگی رنج کشیدن آسانتر و معنیدارتر. با شفقت و فروتنی بیش تر نگاهش کنید. این کتابی است دربارهی برداشتن قدمهای سبکتر با وجود بارهای سنگین روی دوشتان، درباره آرامش بیشتر در برابر بزرگترین ترسهایتان و خندیدن به اشکهایتان در همان حالی که از چشمتان سرازیر است.
این کتاب به شما یاد نمیدهد چطور به دست بیاورید یا بیندوزید، بلکه یاد میدهد چطور ببازید و رها کنید. به شما یاد میدهد چطور سیاههای از زندگیتان بسازید و همه چیز جز مهمترینها را خط بزنید. به شما یاد میدهد چشمانتان را ببندید و مطمئن باشید که میتوانید خودتان را به پشت رها کنید، و اگر زمین خوردید اشکالی ندارد. به شما میآموزد که دغدغههای کمتری داشته باشید. به شما میآموزد که سعی نکنید.
منسن در کتاب «اوضاع خیلی خراب است» به فجایع بیشمار در حال رخ دادن در دنیای مدرن مینگرد، گرم شدن زمین، سقوط دولتها، اقتصاد در حال فروپاشی و رنجیدهخاطر بودن دائمی مردم و نمودش در شبکههای اجتماعی و…
او به این سوال پاسخ میدهد که چرا با وجود این که امروز ما سالمتر، آزادتر و ثروتمندتر از هر دورهای در طول تاریخ زندگی میکنیم، دنیا تاسفبارتر از هر دوره دیگر به نظر میرسد؟ جنگ، مشکلات زیستمحیطی، دردها و رنجهای جبرانناپذیر و…در دنیا چه خبر است؟ بیقراری ما چگونه درمان میشود؟
میتوانید در زندگی خود عاشق افراد زیادی شوید. میتوانید عاشق افرادی شوید که برایتان مناسباند یا مناسب نیستند. میتوانید بهشیوههای سالم و ناسالم عاشق شوید. میتوانید در جوانی یا در ایام پیری عاشق شوید. عشق منحصربهفرد نیست. عشق خاص نیست. عشق کمیاب نیست؛ اما عزتنفس اینگونه است، و همچنین شأن و تواناییتان در اعتمادکردن. بهطور بالقوه درطول زندگیتان، ممکن است عشقهای زیادی داشته باشید؛ اما وقتی عزتنفس، شأن، یا تواناییتان در اعتمادکردن را از دست میدهید، بهدستآوردنِ مجددِ آنها کار بسیار دشواری است.
عشق تجربهای فوقالعاده است. یکی از بزرگترین تجاربی است که زندگی به ما تقدیم میکند و چیزی است که همه باید آرزوی احساسکردن آن و لذتبردن از آنرا داشته باشند؛ اما عشق مانند هر تجربهی دیگری، ممکن است سالم یا ناسالم باشد. مانند هر تجربهی دیگر، نباید اجازه بدهیم هویتمان یا اهداف زندگیمان را تعریف کند. نباید اجازه بدهیم نابودمان کند. نباید هویت و ارزش خودمان را قربانیاش کنیم؛ چون وقتی این کار را بکنیم، هم عشق را از دست میدهیم و هم خودمان را.
در زندگی، به چیزهایی بیشتر از عشق نیاز دارید. عشق عالی است، عشق ضروری است، عشق زیباست؛ اما عشق کافی نیست.
.
زندگی مجموعهای از فقدانهاست؛ این تقریباً تنها چیزِ حتمی در زندگیِ ماست. لحظهبهلحظه و سالبهسال خودِ سابقمان را پشتسر میگذاریم، خودی که دیگر نمیتوانیم آنرا برگردانیم. ما دوستان، اعضای خانواده، ارتباطات، شغلها و گروههایی را از دست میدهیم… دیدگاهها، تجربهها، اعتقادها و اشتیاقهایی را از دست میدهیم و درنهایت روزی هستیِ خود را.
اگر به لحظاتِ سختِ زندگیتان فکر کنید، متوجه میشوید برای خلاصی از آن لحظاتِ سخت باید با رنجِ فقدان کنار میآمدید. باید روابط و پیگیریها را از دست میدادید، باید معنایی را از دست میدادید تا قادر میشدید به معنایی والاتر و سالمتر دست یابید. با این نگاه تمام رشدها به گونهای فقدان نیاز دارند و تمام فقدانها موجب رشد میشوند. این دو باید با یکدیگر اتفاق بیفتند.
افراد به رشد با دیدگاهی شادیبخش و خوشبینانه نگاه میکنند، اما اینطور نیست. تغییراتِ واقعی ترکیبی از احساسات بههمراه دارند: ناراحتی در مورد چیزیکه پشتسر گذاشتهاید و خوشحالی در مورد چیزیکه به دست آوردهاید، ناراحتیای سطحی همراه با خوشحالیای ساده.
کتاب تأملات حاصل اندیشهها و تفکرات یکی از نامدارترین فیلسوفان مکتب رواقی در باب مسائل بنیادین حیات آدمی است. مارکوس اورلیوس در این اثر میکوشد از منظری خودکاوانه، خواننده را در بصیرتهایی که از تأمل در مضامینی چون محدودیتهای حیات آدمی، ناپایداری امور، قانون عقلانی حاکم بر چیزها، کردار درست در راه زندگی و معرفت به نفس حاصل کرده است شریک سازد و او را به پیمودن طریق خودشناسی ترغیب کند.