میخی بر دو چوب کوبیده میشود و قامت مترسکی شکل میگیرد. تکه پارچههای کهنه و کثیفی که دور تنش پیچیده میشوند، او را تبدیل به موجودی ترسناک میکنند که حیوانها و بچهها از او میترسند. کشاورز مترسک را بر دوش میگذارد و تا زمینهای کشاورزی میبرد و پایش را در زمین محکم میکند. قرار است مترسک، ترسناک باشد و حیوانهای متجاوز را فراری دهد، اما او نمیخواهد ترسناک باشد. نمیخواهد در زمین ساکن بماند.
اکبرپور، نویسندهی نامدار عرصهی ادبیات کودک و نوجوان ایران سعی کرده است با استفاده از این داستان جذاب، قضاوتنکردن بر اساس ظاهر را به مخاطبانش القا کند. در سنت ادبی ما معمولاً خوبها زیبا و بدها نازیبا هستند، اما داستان مترسک باور رایج را میشکند.
تصویرگر کتاب، مریم طهماسبی، تأثیر روانی رنگها را بهخوبی میشناسد و با رنگهای زنده و شاد، تصویرهایی پویا خلق کرده است. تصویرهایی که به متن جان میدهند و قدرت تجسم کودک را بالاتر میبرند.