او یک مشتزن حرفهای بود و از مشت زدن لذت میبرد و احساس قدرت می کرد. اما روزی رسید که دیگر چیزی برای مشت زدن نمانده بود، دیگر کسی برایش دست نمیزد، هورا نمیکشید و نمیدیدش. یک روز به تنهاییاش و به دستکشهای پارهاش فکر کرد. فکر کرد چرا دیگر مشتهایش کسی را خوشحال نمی کند حتی خودش را…
حسن موسوی تصویرگر جوان و بااستعدادی است که با رنگهای گرم و زنده، فرمهای زیبا و الگوهای تکرارشونده دنیای پرشوری را پیش چشم مخاطب زنده میکند. مشتزن، تقابل محبت و خشم را به نمایش میگذارد و مهار قدرت را یادآور میشود. داشتن زور بازو و مشتزنی میتواند خوب باشد، به شرط اینکه در راستای انساندوستی و همیاری به کار رود. مشتزن تا جایی در دل دیگران جا دارد که محبت را از یاد نبرده باشد.
در پایان، مشتزن حاصل عمرش را در اختیار کودکی میگذارد که دنیای آینده را خواهد ساخت. او به کودک مشتاق، اندیشیدن به هدف را میآموزد. شیوههای گوناگون ارتباط انسان و طبیعت و برخورد درست با طبیعت، به جای نابود کردنش، در این اثر برجسته شدهاند و پیام دوستی با طبیعت و شناخت تهدیدهایش را به مخاطب منتقل میکنند.