نگال نه یک قاشق بود، و نه چنگال؛ او اصلا نمیدانست به چه دردی میخورد! قاشقها و چنگالها سرگرم کارهای خودشان بودند و او را سر سفره راه نمیدادند. شنگال برای پذیرفته شدن در بین قاشقها و چنگالها سعی میکند خود را به شکل آنها درآورد. اما باز هم پذیرفته نمیشود. تا این که روزی سر و کله یک وروجک شلوغوپلوغ پیدا میشود…
مکلیر و آرسنالت در این اثر دست در دست هم، دنیایی پر از بازیگوشی و هیجان خلق کردهاند؛ شنگال داستان تفاوتهاست، داستان کسانی که مثل هیچکس نیستند. مکلیر نشان میدهد که اگر تواناییهایمان را بشناسیم و خود را بهعنوان فردی ویژه و منحصربهفرد بپذیریم، شکستن هنجارها اصلا بد نیست و اتفاقا در بسیاری از موارد میتواند بسیار دلچسبتر و جذابتر از معمولی بودن باشد. این اثر به کودکان، بهخصوص آنهایی که متفاوت هستند، اعتمادبهنفس میدهد.
نویسنده کتاب، کیو مکلیر، خودش یک شنگال! است و از پدری انگلیسی و مادری ژاپنی به دنیا آمده است. ایزابل آرسنالت هم تصویرگر پرکاری است و آثار او رویایی و عمیقاند؛ آثاری که برنده جایزههای ملی و بینالمللی بسیاری شدهاند.