قبل از اینکه داستان شروع شود، حوصلهی گوزن سر رفته است. گوزن از جنگل میآید بیرون، دو قدم میرود به طرف رودخانه و داستان آغاز میشود…
در این داستان حیواناتی کاملاً متفاوت با علاقه و سلیقههای گوناگون فقط با اندکی انعطاف هوشمندانه و مهربانانه توانستند با هم بازی کنند و دوستی با یکدیگر، وفاداری، محبت و همیاری را میان هم به وجود آوردند.
در این داستان بچهها میآموزند که نباید منتظر باشند تا کسی شبیه آنها باشد تا با او دوست شوند و بازی کنند، اگر میخواهند از اوقاتشان با بازی کردن لذت ببرند باید همبازی شدن را یاد بگیرند. یعنی از توقعات و انتظارات خودخواهانه دست بردارند و در مقابل علاقه و سلیقه و افکار دیگران انعطاف داشته باشند.