ﺑﻮریﺲ یﻚ ﺑﭽﻪى ﻣﻌﻤﻮﻟی اﺳﺖ: ﺑﻪ ﻣﺪرﺳﻪ ﻣیرود، دوﭼﺮﺧﻪﺳﻮارى ﻣیﻛﻨﺪ و از درﺧﺖ ﺑﺎﻻ ﻣیرود؛ درﺳﺖ ﻋیﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎى دیﮕﺮ. اﺻﻼً ﻣﻬﻢ ﻧیﺴﺖ ﻛﻪ ﻗﺪ و ﻗﻮارهاش ﺑﺎ ﺑﻘیﻪ ﻓﺮق ﻣیﻛﻨﺪ، ﭼﺸﻢﻫﺎى درﺷﺖﺗﺮى دارد یﺎ ایﻦﻛﻪ وﻗﺘی ﻧﻮزاد ﺑﻮده، ﭘﺪر و ﻣﺎدرش ﺗﻮى ﻣﺮداب ﭘیﺪایﺶ ﻛﺮدهاﻧﺪ. اﻣﺎ یﻚ روز ﺑﻮیی ﺑﻪ دﻣﺎﻏﺶ ﻣیﺧﻮرد ﻛﻪ در اﻋﻤﺎق ﺧﺎﻃﺮهاش ﭘﻨﻬﺎن ﺷﺪه و او را ﺑﻪ یﺎد دوران ﻛﻮدﻛیاش ﻣیاﻧﺪازد؛ ﺑﻮى ﺧﺎﻧﻪ.
ﺑﻮریﺲ ﺑﺎ یﻚﻋﺎﻟﻤﻪ ﺳﺆال در ذﻫﻨﺶ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺮداب ﻣیرود و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺟﻮابﻫﺎیﺶ را ﭘیﺪا ﻣیﻛﻨﺪ.