سقراط و افلاطون نسبت به سوفسطائیان دیدگاهی منفی داشتند و آنها را افرادی میدانستند که در قبال دریافت اجرت و بیتوجه به حقیقت و عدالت به دیگران میآموختند چگونه هر ناراستی را راست و هر راستی را ناراست جلوه دهند. بنابراین آنها از سفسطه به این معنا نفرت داشتند. چرا که خواهان دستیابی به خیر و حقیقت بودند. آیا مقصود آرتور شوپنهاور از نگارش کتاب «هنر همیشه بر حق بودن» تمرینی در باب تعریض بوده؟ این جستار توصیههای عملی نیشداری درباره چگونگی غلبه بر خصم در مجادله بیان میکند، توصیههایی که بیهیچ عذر و بهانهای ماکیاولیایی هستند.
میداند کیلومترها بین خانهی جدیدش در نیویورک و دوستش سام در لندن فاصله است.
میداند کارفرمای جدیدش آدم نازنینی است و همسرش رازی را از او پنهان میکند.
چیزی که لو نمیداند این است که با کسی آشنا خواهد شد که زندگیاش را زیر و رو میکند، زیرا این فرد او را یاد دوستی میاندازد و این یادآوری آزاردهنده خواهد بود.
لو نمیداند چه کند، ولی میداند هر تصمیمی بگیرد، اوضاع دیگر مثل سابق نخواهد بود.
آیا او باید به تجربههای جدید «بله» بگوید و با بیرون آمدن از منطقهی امن خود پذیرای چالشهای جدیدی شود؟
لو میخواهد بداند اگر عاشق کسی هستی، آیا برای داشتنش باید از رویاهایت دست بکشی؟ یا میتوان هر دو را با هم داشت و هیچ یک را فدا نکرد؟
رمان «هنوز هم من» نوشتهی جوجو مویز در ادامهی رمانهای محبوب «من پیش از تو» و «پس از تو» با ترجمهی مریم مفتاحی در ۶۱۴ صفحه از سوی نشر آموت منتشر شده است.
در این کتاب کامل,پنج کتاب خواهید دید:
پانزده سال از داستان سرگذشت ندیمه میگذرد. چه بر سر آفرود آمده؟ کودکانی که از گیلیاد گریختند حالا چه میکنند؟ چه کسی حرف میزند؟ سه زن... سه شاهد.
آنها روایتگر اتفاقاتیاند که در وصیتها رخ میدهد. سه نفر که در سه نمای مختلف همزمان حرف میزنند، به احساسات خود اعتراف میکنند، وقایع را روایت میکنند و ما را با خود روی آبهای سرد کانادا پیش میبرند.
مارگارت اتوود سرگذشت ندیمه را در رمان وصیتها ادامه میدهد. وصیتهایی که شاید آخرین مدرکی باشد که از گیلیاد باقی خواهد ماند.
رمان با این جمله آغاز میشود: «این جا فقط مجسمۀ مردهها را میسازند، اما من هنوز زندهام و مجسمهام را ساختهاند. همین الانش هم سنگ شدهام.»
وقتی بابا هست هر کاری که بگویی ممکن است...
وقتی بابا هست، از پس هر کاری برمیآییم. بابا میداند چهجوری ما را بخنداند. نمیترسد دیگران بگویند خودش یکپا بچه است. هر چهقدر سرش شلوغ باشد، باز همیشهی همیشه برای ما وقت دارد...