چون جان تو می ستانی، چون شکر است مردن
با تو ز جان شیرین ، شیرین تر است مردن
چون زین قفص برستی ، در گلشن است مسکن
چون این صدف شکستی ، چون گوهر است مردن «کلیات شمس»
نگاه مولانا و یارانش به مرگ، نگاهی غمناک و حزن آلود نبود.
چنان که شیخ صلاح الدین زرکوب که از یاران نزدیک او بود، وصیت کرد که پیکرش را به آیین سوگ تشیع نکنند،
بلکه جشن و سماع برپا دارند. زیرا رفتن به سوی محبوب و پیوستن به او موجب شادمانی است ؛ نه سوگ و ماتم و عزا !
شیخ فرمود در جنازه من
دهل آرید و کوس با دف زدن
سوی گورم برید رقص کنان
خوش و شادان و مست و دست افشان
تا بدانند که اولیای خدا
شاد و خندان روند سوی لقا «ولدنامه»