قرنها پس از جنگی هستهای که سیارهمان را نابود کرد، انسانیت در تکاپوی بازسازی است. از فرود سفینههای انتقال و پیوستن کلونینشینان به گروه صدنفر چند ماهی میگذرد و نوجوانانی که زمانی انگ بزهکاری خورده بودند، حالا از رهبران مردمانشان هستند.
کلونینشینان و زمینیزادگان همراه یکدیگر دارند نخستین جشن خود را برگزار میکنند که گروهی بیگانه با فریادهای نبردی غیرمعمولی به آنان حمله میکنند. تازهواردان عدهای از آنان را میکشند، زندانی میگیرند و تدارکات حیاتیشان را به تاراج میبرند. وقتی بلامی و کلارک میفهمند که ولز، اوکتاویا و گلس اسیر شدهاند، قسم میخورند به هر قیمت ممکن آنان را برگردانند.