تولید کننده:
پرتقال
نتایج 1 تا 7 از کل 7 نتیجه

از پشت پنجره (نشر پرتقال)

تنها ارتباط متیو با دنیای بیرون، پنجره‌ی اتاقش است که از آن زندگی روزمره ­ی همسایه ­ها را تماشا می­کند و هر چیزی را که می­بیند با دقت در دفترچه­ اش یادداشت می­کند. وسواس متیو باعث شده برای دوری از میکروب، بیماری و آلودگی همیشه از دستکش یکبار مصرف استفاده کند، مدام دست­هایش را بشوید و اجازه ندهد کسی وارد اتاق، یا همان حریم خصوصی­اش شود. همین موضوع باعث شده متیو منزوی و تنها باشد و کم­کم به خاطر همین وسواس و اختلال، مدرسه را رها ­کند و کل زندگی­ اش را پشت پنجره­ ی اتاقش بگذراند. متیو ماهی‌قرمز کوچکی‌ست که گرفتار تنگ بلوری­ اش شده و بیرون از آن می­میرد.

مهندس الی (نشر پرتقال)

اِلی و کیت دو دوست صمیمی هستند که در همسایگی هم زندگی می­کنند. اِلی عاشق مهندسی است و کیت در ساخت ایده‌هایش به او کمک می­کند. دستگاه پرتاب­ کننده اولین ایده­ ی مشترک آن‌هاست. اِلی که به این خاطر از دست دوستانش ناراحت است که او را در تیمشان راه نداده ­اند، می‌خواهد با این دستگاه بادکنک­های پُر آب را بر سر دوستانشان پرتاب کند. حالا بچه ­های خیسِ آب به کارگاه کیت و اِلی حمله می‌کنند و حسابی عصبانی ­اند...

مگنس چیس و اساطیر آسگارد

"مگنس چیس" بعد از اینکه مادرش رو از دست داد و مجبور شد دو سال تموم با سختی توی خیابون‌های "بوستون" زندگی کنه، فکرشم نمی‌کرد که چه سرنوشت پرمخاطره‌ای در انتظارشه: نجات جهان از یه خطر بزرگ.مگنس باید "شمشیر تابستان"، میراث هزاران ساله‌ی پدرش رو پیدا کنه و با کمک اون به جهان‌های اساطیر سفر کنه و وظیفه‌ ای که به عهده‌ اش هست رو انجام بده؛ اساطیر آسگارد، گرگ ها و صدها خاطرات دیگه از اعماق ذهن مگنس پدیدار می‌شن؛ اما برای سفر به این دنیاها، مگنس باید یک بار مرگ رو تجربه کنه...

مگنس چیس و جکش ثور

چکش ثور دوباره گم شده است. چکش سلاحِ ایزد آذرخش و بزرگ‌ترین قدرت نُه جهان است. این‌بار مسئله فقط گم‌شدن نیست؛ چکش به دست دشمن افتاده. اگر مگنس چیس و دوستانش نتوانند چکش را پس بگیرند، غول‌ها به دنیای فانی حمله خواهند کرد، راگناروک آغاز می‌شود و نُه جهان در آتش خواهد سوخت. متأسفانه تنها کسی که می‌تواند چکش را برگرداند، لوکی است؛ بدترین دشمن ایزد. و بهای گزافی در ازای انجام این کار می‌خواهد...

مگنس چیس و کشتی مردگان

مگنس و الکس یادداشت رازآلودی را در خانه‌ی دایی رندولف پیدا می‌کنند که ممکن است کلیدِ شکست دادن لوکی باشد. آن‌ها به والهالا برمی‌گردند و همراه گروه همیشگی‌شان راه می‌افتند تا از اقیانوس بگذرند، به جهان‌های مختلف سفر کنند و جلوی حرکت کشتیِ لوکی و آغاز راگناروک را بگیرند. آن‌ها در طول سفر خود به سوی لنگرگاهِ کشتیِ مردگان، ناچار می‌شوند یادداشت رندولف را رمزگشایی کنند و برای به دست آوردن آن‌چه که برای شکست دادن لوکی لازم است، بارها با مرگ رودررو شوند و از سد ایزدان خشمگین، غول‌های فریبکار و انواع موجودات جادویی و افسانه‌ای بگذرند.

وقتی بابا هست (نشر پرتقال)

وقتی بابا هست هر کاری که بگویی ممکن است...

وقتی بابا هست، از پس هر کاری برمی‌آییم. بابا می‌داند چه‌جوری ما را بخنداند. نمی‌ترسد دیگران بگویند خودش یک‌پا بچه است. هر چه‌قدر سرش شلوغ باشد، باز همیشه‌ی همیشه برای ما وقت دارد...

پسری که قبلا بودم! (نشر پرتقال)

ایتِن در حین بازی به دوستش کِیسی می‌گوید اگر جرئت دارد از درخت برود بالا! و کِیسی که از درخت بالا می‌رود، از همان بلندی پایین می­افتد و اکنون در یک مرکز نگهداری با کمک دستگاه­ها زنده است. ایتِن بعد از این اتفاق خودش را مقصر می­داند. او تا حالا سه بار تلاش کرده از خانه فرار کند تا به مرکز نگهداری برود و کیسی را ببیند. آن­ها از زمان تولد در کنار هم بوده­اند و خاطرات بسیاری باهم دارند. حالا از دست دادن کیسی و همچنین احساس گناه در این حادثه، فراتر از تحمل ایتِن است. برای همین خانواده‌ی ایتِن او را به شهر پدربزرگش می‌برند تا او زندگی جدیدی را آغاز کند.

پرتقال